یکشنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۹۳

ادبيات آلماني رو دوست دارم
ساده است و عميق؛
هر وقت متن كوتاه يا بلند يا قطعه شعري رو خوندم اينو با خودم تكرار كردم  :
چرا ما پارسي زبان ها ساده ترين و بديهي ترين موضوعات رو به پيچيده ترين شكل ممكن بيان مي كنيم تا مجبور باشيم ساعت ها و ساعت ها تفسيرش كنيم و در انتها از شدت خستگي بي نتيجه رهاش كنيم؟؟؟ تازه بگذريم از كلي حرف و كنايه و استعاره و متلك و شعار و غيره كه اون وسطهاش تو حرفمون آورديم و خودمونم چيزي ازش نه فهميديم و نه يادمون مونده...