شنبه، فروردین ۰۹، ۱۳۹۳

عمری است خبر مرگ عزیزان آنی غوغا می کند و بعد نسیان ما سر بر می آورد
نمی دانم درد سنگين است یا ما مردمی فراموشکار و بی مرام...
نمی دانم اگر روزی تاریخ نویس منصفی پیدا شود درباره ما چه بنویسد اما این چند خط فقط برای کسی که در انتظار و التهاب دو چشم رفت...

❇❇❇
چه ساده می کشند مرا ...
گاهی به رنگ ، گاهی در عقیده ای بی رنگ ..
برای سهمی بیشتر از بهشت ...
چه ساده معامله می کنند مرا ...
و چه زود فراموش می شود پیاده ...
هیچ می دانی ...
پیاده که به آخر برسد وزیر است ...
و چه سنگین است این درد ...
دوست داشتنِ خانه ای که وزیر ندارد ...
یک دقیقه سکوت ...
نه برای او ...
برای سرزمینی که سالش اسب بود و ما پیاده ...
** برگرفته از نوشته هاي گوگل پلاس