دوشنبه، دی ۰۲، ۱۳۹۲

مي خوام دوباره نوشتنو شروع كنم.
اينكه خسته ام و به اين دنيا و روزاي خوشش اميدي ندارم، چيز تازه اي نيست.
اينكه فكر مي كنم، اينجا... تو اين كشور دارم خفه مي شم، چيز تازه اي نيست.
اينكه دلم مي خواد برم... هر جا كه شد... فقط برم... چيز تازه اين ميست.
اما نوشتن شايد بتونه يه كم ارومم كنه
قلبم درد مي كنه
همه چيز زندگيم ريخته بهم
انگار كليد مغزم و خاموش كرده باشن
درست شدم شبيه اين اينترنت تو اين روزا كه هر وقت دلشون مي خواد بازه و هر وقت دلشون مي خواد شلنگشو مي بندن
امروز اينو نوشتم
مي خوام سعي كنم زبانم قوي بشه

There is no freedom in the world, except in the mind

هيچ آزادي در دنيا نيست، مگر در ذهن انسان باشد