سه‌شنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۸۷

ديروز غروب كه بر مي گشتم
قدم هايم سست بودند
زانو هايم مي لرزيدند و به سختي سنگيني مرا تحمل مي كردند
به خانه كه رسيدم
بغضم نشكست و
سرانجام
تا صبح
خفه ام كرد؛
امروز من يكبار ديگر مُردَم .

ما بدهکاریم
به کسانی که صمیمانه ز ما پرسیدند
معذرت می خواهم چندم مرداد است ؟
و نگفتیم
چونکه مرداد
گور عشق گل خونرنگ دل ما بوده است
...

حسین پناهی